معنی حنجره وگلو

حل جدول

فارسی به عربی

حنجره

حنجره


التهاب حنجره

التهاب الحنجره

لغت نامه دهخدا

حنجره

حنجره. [ح َ ج َ رَ] (اِخ) تیره ای است از طایفه ٔ کلباغی. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 62).


خوش حنجره

خوش حنجره. [خوَش ْ / خُش ْ ح َ ج َ رَ / رَ] (ص مرکب) خوش صدا. خوش صوت. خوش آواز.

فرهنگ معین

حنجره

(حَ جَ) [ع. حنجره] (اِ.) نای، حفره ای که در عقب دهان و در زیر حلق واقع است و صوت از آن خارج می شود.

فرهنگ عمید

حنجره

عضوی غضروفی که در وسط گردن قرار دارد و حاوی تارهای صوتی است، نای‌گلو،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

حنجره

خشکنای، چاکنای

فارسی به ایتالیایی

حنجره

laringe

faringe

کلمات بیگانه به فارسی

حنجره

خشکنای

مترادف و متضاد زبان فارسی

حنجره

حلق، حلقوم، خشکنای، گلو

فرهنگ فارسی هوشیار

حنجره

نای گلو


حنجره غلطان

نای غلتان خوشخوان

معادل ابجد

حنجره وگلو

328

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری